محیا خانممحیا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

مامان فاطمه و بابا مرتضی

اتفاق جدید

سلام به نظرم وقتی میگن گره های بزرگ به دستای کوچکی باز میشود دروغ نگفتن. من معجزه دستهای علی اصغر امام حسین رو دیدم. روزی که حاجتم رو بادستای به ظاهر کوچک اما بزرگش داد. خدا بزرگترین لطف رو در حق من کرد و یه هدیه اسمونی رو بعد از سه سال بهم داد. همه میدونن این جور مواقع زبان قاصر هست از گفتن خیلی چیزها و خیلی تشکر ها از خدا خدایا ممنونم که من رو لایق مادر شدن دونستی. خدایا ممنونم که به من و مرتضی یه هدیه بزرگ تو عزای حسینت دادی. خدایا هیچ وقت این محرمت رو فراموش نمیکنم. روزی رو که وقتی چند عدد شیر به نیت علی اصغر گرفتم و بین چند تا کوچولو تقسیم کردم. وقتی به اخرین کوچولو که دادم گفتم علی اصغر این رو نداشت بخوره تشنش بود و ک...
27 آذر 1391

پسرم

پسرم... مادرت برای تو حرفایی داره... حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... عزیز دلم: یک وقتهایی زن بی حوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمت رو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی : "بله" و اون میزنه زیر گریه... زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم.... موجوداتی که میتونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درش بیاری... باید برای اینجور وقتها آماده باشی ، بلد باشی ، باید یادبگیری که نازش را بکشی... عزیزم ، پسر مغرور و دوست داشتنی من ، ناز کشیدن شاید کار مسخره ای به نظر برسه اما باید یاد ...
16 آبان 1391

دخترم

سلام امشب اومدم اینجا واسه یه نفر بنویسم. کسی که نیست پیشم. اما من باهاش حرف میزنم نمیدونم چرا اینجوری به دلم افتادی. اما من اینجوری صدات میکنم سلام دختر قشنگمممممممممممم دل مامان برات یه ذره شدهههه. همش داره تلاش میکنه که تو بیایی پیشش اما نمیدونم چرا خدای مهربونم صلاح نمیدونه هنوز دختر نازم یعنی تو دلت تنگ نشده واسمممم میدونم که بالاخره میایی تو بغلم اما دخترمممممممممممم الان به وجودت نیاز دارم.الانه که لحظه به لحظه نبودنت رو حس میکنم چه تو زندگیم چه بند بند وجودم نی نی عمه نرگس هم به دنیا اومده.خیلی نازه.خدا حفظش کنه برای پدر و مادرش رفتم یواشکی به نی نی عمه گفتم که بهت سلام برسونه و بگه که زودتر بیایی دختر کوچ...
16 آبان 1391

من خوبم ولی تو باور نکن

با تو نیستم تو نخوان با خودم زمزمه میکنم . . . من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام فقط کمی تو را کم اورده ام یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن خیلی چیزها؟ حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند با این همه واژه چه کنم؟ تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟ باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم باید خوب باشم من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام فقط کمی بی حوصله ام آسمان روی سرم سنگینی میکند روزهایم کش امده هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند چون من خوبم ....من آرامم......من قول داده...
20 مهر 1391

تقاص

تقاص چی رو می گیری که تا اینجا کشوندیمون کجای راهو کج رفیتم که تا اینجا رسوندیمون اگه من جای تو بودم میون این همه دردم یه روز از چشم این مردم تو رو پنهون نمی کردم تو رفتی بعد تو حالم یه حالی مثل مردن بود تو هم تنها شدی اما کجا حالت مثه من بود اگه دلگیری از دنیا منم مثل تو آشفتم ولی من جای تو بودم ،به مردم راست می گفتم یه دردی سوخت تو سینه ام که تو از خاطرم بردی من اون زخمی رو خوردم که تو از حس کردنش مردی تقاص دل کشی های یه آدم تو همین دنیاس بذار ما رو بسوزونن ،جهنم تو همین دنیاس تو رفتی بعد تو حالم یه حالی مثل مردن بود تو هم تنها شدی اما کجا حالت مث...
9 مهر 1391

خوشگل مامان سلام

سلام در حال حاضر ارومم. خوب و اروم. حتی از اینکه هنوز مامان نشدمم ناراحت نیستم. حتما بچم اونجا بیشتر کار داره تا اینجا. بمون قشنگ مامان. بمون اونجا و سیر خدا رو نگاه کن تا اومدی اینجا بتونم با هر نگاهت نگاه خدا رو ببینم. دلم برای خدا تنگ میشه یه وقتایی. تو سلام من رو بهش برسون. بگو هوای مامان فاطمه من رو داشته باش. بهش بگو که دلم برای تو تنگ شده اگه دوست داره بازم نگهت داره ها. اما خوب تو خونه ما الان به تو بیشتر نیاز هست تا اونجا. اینا رو پیش خودت نگه دار تا اومدی پیشم بگی که خدا چی جوابم رو داد. سلام من رو به خدای مهربون و نازم برسون. بگو مامان فاطمه کوچولوم مخلص و ارادتمند شماست. ...
19 شهريور 1391

خداحافظی

سلام امشب خیلی ناراحتم خیلی فکر نمیکنم تو تمام عمرم انقدر ناراحت و عصبانی بوده باشم. اومدم که فعلا خداحافظی کنم. اومدم که بگم میخوام از این دنیای مجازی خداحافظی کنم. از خدای بزرگم برای همه کسانی که میشناسم و دوستم هستن و دوستشون دارم طلب بخشش گناهان عاقبت بخیری ، سلامت و حاجت روایی دارم. حلالم کنید. فاطمه کوچولو         ...
29 مرداد 1391

غم

  چقدر غمگین شده روز وشبام. چقدر فاصله گرفتم از خودم و آرزوهام.   فراموش کردم که کی بودم و چی میخواستم/ زمین باهات قهرم. چقدر در حقم نامردی میکنی.   در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند در را گشودم سوی او دیدیم غم است سر میزند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا غم باهمه بیگانگی هر شب به من سر می زند ........................................... کوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم اکنون که بزرگيم چه دلتنگيم کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را از نگاهش مي توان خواند اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي نمي فهمد و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم سکوت پ...
28 مرداد 1391

رمضان آمد

. ستایش مخصوص خداوندی است که بر ما، با هدایت به شاهراه ستایشش، منت نهاد و ما را اهل ستایش قرار داد که از سپاس گزاران احسان او باشیم … و سپاس خداوند را که دین آسمانی اسلام را برای ما مختص ساخت تا در سایه سار آن، به سر منزل سعادت و خرسندی اش روان گردیم … و حمد بی حد و ثنای بی عدد، خدای احد را که ماه خود، ماه اسلام، تزکیه و تصفیه و نزول کتاب وحی- رمضان - را یکی از راه های احسان بر بندگان قرار داد. دگر بار در گردونه زمان و در چرخه منظم هستی که جلوه ای از جلوات حی ذات و آیه ای از آیات خداوند است، به رمضان رسیده ایم… موسم رحمت و تجلی حقیقت، نزول برکت، شهر تطهیر قلب و پرگشودن به جانب رب و ما...
30 تير 1391