روز جمعه
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام نی نی مامان.
امروز جمعه است. بعضی جمعه ها دلم میگیره.
مخصوصا امروز که دلم خیلی هوای تو رو کرده. کاش زودتر تو رو از خدا می خواستم تا میومدی و همدم
تنهایی هام می شدی. یه روزی مثل امروز پیشم بودی تا دلم نگیره و با تو حرف بزنم.
هیچکی درک نمیکنه که میگم تنهام. درسته بابایی خیلی خوبه و همیشه باهاش راحتم.
درسته که اطرافم آدم زیاد دارم. اما نمی دونن که من همیشه شنونده حرفای همه هستم.
اما خودم نمی تونم حرف بزنم. فقط بعضی وقتا که دیگه دلم می ترکه با بابا مرتضی حرف می زنم و گله و شکایت
همه رو به اون می کنم. اونم با خونسردی گوش می ده و برای اینکه آرومم کنه می گه راست
می گی حق با توست. هههههههههههه
من تنهایی رو دوست ندارم نی نی نازم. اگه دو روز پشت سر هم تنها باشم حالم بد می شه.
عادت دارم دورم شلوغ و پر سر و صدا باشه. اما خوب گاهی هم نمی شه و من تنها می مونم.
چرا من مثل بقیه از شلوغی خسته نمیشم؟
نمی دونم درسته یا غلط. به هر حال من اینجوریم دیگه.
عزیز دل مامان بیا که اگه همه من رو تنها گذاشتن تو پیشم باشی.
من هم هیچ وقت تو رو تنها نمیزارم.
دوستت دارم قربونت برم.
زود بیااااااااااااااااااااااااااااااااا