شکر بی نهایت خدا
سلام دختر قشنگم
امروز به لطف خدا و زیر سایه امام زمان تو 6 ماهه شدی
نمیدونم چه جوری شکر خدا رو به جا بیارم که به لطف علی اصغر امام حسین تو فرشته کوچولو رو به ما داد
این روزا خیلی شیرین شدی و کم کم اطرافیانت رو میشناسی و تا حدی غریبی میکنی
و وقتی که غریبی میکنی و لب های نازت رو به حالت گریه میچینی تمام دنیای دلم میلرزه
و اونجاست که حس میکنم میخوام همه ی دنیام رو فدات کنم ( البته بعد از بابا مرتضی ها )
روزهای عاشورا و تاسوعا در دسته های عزاداری در بغل باباجونی که بابای مهربون خودم میشه
به عزاداری مشغول بودی و برای غریبی حسین سینه میزدی که انشالله تا اخر عمر زیر سایشون زندگی با برکتی رو داشته باشی.
برای اینکه اکثرا چشم نخوری به کسی نمیگم که چقدر ماه و مظلومی. شبها هوای مامان رو داری و خوب میخوابی
و برای نماز حتما ما رو بیدار میکنی. البته یه کم سحر خیز هستی و نمیزاری بیشتر از ساعت 8.30 بخوابم
هر روز که بزرگتر میشی نگرانیم از تربیتت و بزرگ شدنت بیشتر میشه. میترسم که از عهدش بر نیام
البته به تربیت بابا مرتضی اعتقاد کامل دارم و سعی میکنم توی این مورد همیشه ازش کمک بگیرم.
تازگی یاد گرفتی وقتی باهات حرف میزنم و کلمه ای رو تکرار میکنم باهام حرف میزنی و شروع میکنی
به صدا در آرودن و حرف زدن. انگار خیلی زود دلت میخواد زبون شیرینت به سخن باز شه.
امیدوارم همیشه انقدر معصوم و شیرین بمونی
ببخشید که دیر به دیر آپ میکنم وبلاگت رو. واقعا وقت نمیکنم.
دوستت دارم عشق و زندگی من